شناخت هستی و پاسخ به سوالات



تماشای مداوم یک رسانه یا شبکه خبری خاص و یا مطالعه پیوسته کتاب‌ها و نشریات خاص. گوش کردن مداوم یک سخنرانی خاص و یا شرکت در جلسات و گروه‌های ی و مذهبی وفکری خاص. و به تعبیر بهتر بستن دریچه های مغز به روی تنوعات فکری عالم و فقط یک مجرا را برای طرز فکر خاصی باز گذاشتن به تدریج و چه بسا نا دانسته و ناخواسته فرد را به یک ربات برنامه ریزی شده توسط دیگران تبدیل می کند زندگی انسانی یعنی باز کردن مجراهای مختلف در ذهن و مواجه آگاهانه نقادانه و فعالانه با طرز تفکرهای مختلف است.


قدر شب قدر را بدانیم هر انسانی با هر طرز تفکر ی در زندگی دچار روزمرگی می شود شبهای قدر فرصت مناسبی برای خلوت با خود و خدای خود است سال گذشته را مرور کنیم اشتباهاتمان را بیابیم در ترک آنان سعی کنیم هر انسانی نیاز به زمانی دارد تا خود را محاسبه کند ببیند برای چه زندگی می کند قیمت زندگی چیست به دور از روزمرگی و های و هوی روزگار کمی در خود تفکر کند روح ما نیز مانند جسم ما تشنه می شود شبهای قدر ایام مناسبی برای رفع عطش روحی و گریز از روزمرگی و خروج از منجلاب عادات است.


◄ صورت مسئله را درست طراحی کنیم



یکی از اشکالات مادیون ، اشکال در پیدا کردن راه حل هست. مثل دو دانش اموز که به یک مسئله یک جور نگاه میکنند اما یکی به جواب میرسد و یکی نمیرسد مثلا ما میگوییم توحید فطریست ، پس چرا انسانها بر سرش اختلاف دارند ، یکی میگه خدا هست و یکی میگه نیست؟حتی دانشمندان طراز اول دنیا در طول تاریخ ، هم خداباور هستند هم غیر موحد . پس توحید لااقل فطری نیست

جواب ساده هست

اشکال غیرموحدین مسیر غلطی هست که برای رسیدن به جواب طی میکنند.مثلا همون دانشمندان طراز اول دنیا مثل هائوکینک و داوکینز ، یک چیزی برای خودشون ساختن و اسمش رو گذاشتن خدا و بعد همه ایراداتشون رو به همون خدای مَن دراوردی میگیرند!!!

 ممکن هست شما بپرسید که این مساله توحید را مگر دو جور یا بیشتر میشه طرح کرد ؟ و اگر چه جور طرح کنیم به اشتباه می‏افتیم و چه‏ جور طرح کنیم به اشتباه نمی‏افتیم ؟

درواقع صورت مسئله را بد طراحی کردند و مسلما به جواب هم نمیرسند

یک وقت هست که ما در مقام اثبات موجودی از موجودها به عنوان یک جزء از اجزای عالم هستیم  اما یک وقت هست که ما وقتی درباره اثبات وجود یک چیزی بحث می‏کنیم ، اون چیز شیئی در کنار سایر اشیا نیست ، اون شی‏ اگر باشه ، با همه اشیا و در همه اشیا هست‏ و اگر نباشه در هیچ جا وجود نداره. مثلا زمان یا هست یا نیست. اگر هست همه جا هست و اگر نیست کلا نیست

حالا اگر کسی اینطور دنبال زمان بگرده که یک چیزی هست جدای از اجرام یعنی مثل این که دنبال یک کهکشان میگردند ، دنبال زمان هم بگردد. در این صورت حتی اگر زمان هم باشد نمیتواند زمان را پیدا کند چون صورت مسئله را بد طراحی کرده

 اما اگر او زمان رو جدا از اشیاء دیگه جستجو نکند ، قضیه فرق میکنه و میتواند به جواب برسد

خدا هم همینطور هست. اگر کسی اینطور دنبال خدا بگرده که انگار دنبال یک موجودی جدای از بقیه بگرده و بگه فقط فرقش این هست که دیده نمیشه  ،او  از اول اشتباه کرده ، یعنی اصلا خدا راخدا تصور نکرده. اگر خدایی در عالم وجود داشته باشه پیدا نمیکنه چون صورت مسئله رو بد طرح کرده

  و هو معکم اینما کنتم(حدید 4 )

هر کدام از شما هر جا که هستید او با شما هست 

 هو الاول و الاخر  ( حدید 3 )

اول موجودات اوست ، اخر موجودات هم اوست

مثالی که افلاطون در کتاب جمهور میزند این هست که افرادی از ابتدای عمر در غاری هستند و روی انها همیشه به اخر غار و پشتشان به درب غار بوده. انها سایه افرادی که از جلوی غار عبور میکنند رو میبینند و فکر میکنند اصل همین سایه هاست. درحالی که اصل دیگری در پشت سر انهاست. سایه ها وجود دارند ، اما حقیقت امر جای دیگریست

بحث در این نیست که در میان این سایه‏ ها که ما می‏بینیم یک سایه دیگه هم مثل خود اینها وجود دارد یا وجود ندارد ، بحث در این هست که ایا این سایه‏ ها استقلال دارند یا سایه هستند 


▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀پایان▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها